فریفتن. گول زدن. کسی را مغبون کردن: اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام مباش غره که بازیت میدهد عیار. سعدی. داو بردم جان و تو دربند بازی دادنم من به عمدا خود بمانم تا توام بازی دهی. امیرخسرو (از آنندراج)
فریفتن. گول زدن. کسی را مغبون کردن: اگر زمین تو بوسد که خاک پای توام مباش غره که بازیت میدهد عیار. سعدی. داو بردم جان و تو دربند بازی دادنم من به عمدا خود بمانم تا توام بازی دهی. امیرخسرو (از آنندراج)
شرکت دادن. (فرهنگ فارسی معین) ، انبانی که پر از باد باشد و خالی بود. (ناظم الاطباء). انبان تهی که بباد پر شده. (مؤید الفضلاء) : چه وزن آورد جای انبان باد که میزان عدلست و دیوان داد مرائی که چندین ورع مینمود چو دیدندهیچش در انبان نبود. سعدی (بوستان). ، مردم فربه و بیکاره و هیچکاره راگویند. (آنندراج). فربه. (مجموعۀ مترادفات ص 268) ، شکم آدمی و معده. (ناظم الاطباء). شکم. (مؤید الفضلاء)
شرکت دادن. (فرهنگ فارسی معین) ، انبانی که پر از باد باشد و خالی بود. (ناظم الاطباء). انبان تهی که بباد پر شده. (مؤید الفضلاء) : چه وزن آورد جای انبان باد که میزان عدلست و دیوان داد مرائی که چندین ورع مینمود چو دیدندهیچش در انبان نبود. سعدی (بوستان). ، مردم فربه و بیکاره و هیچکاره راگویند. (آنندراج). فربه. (مجموعۀ مترادفات ص 268) ، شکم آدمی و معده. (ناظم الاطباء). شکم. (مؤید الفضلاء)